جدول جو
جدول جو

معنی بالا رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا رفتن
(مُ شَ رَ)
برآمدن. صعود کردن. برشدن. عروج. بررفتن. مقابل پایین رفتن. صاعد شدن. بعلو گراییدن.
- بالا رفتن سال،آخر شدن سال. (از آنندراج).
- بالا رفتن عمر، سالخوردگی. پیری. بر سنین عمر فزوده شدن. رو بسالمندی رفتن. پیر شدن. به پیری رسیدن:
نیست بر بام عدم راهی نفسها را ببین
زینه ها باشد کز آنجا عمر بالا میرود.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- بالا رفتن گرما، افزودن درجۀ حرارت. زیاده شدن گرمی هوا.
لغت نامه دهخدا
بالا رفتن
صعود
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
بالا رفتن
افزایش یافتن، افزوده شدن، ترقی کردن، ساخته شدن، برافراشته شدن، سر کشیدن، نوشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا رفتن
اگر بیند بر بالای کوهی نشسته بود یا بربام و یابر کوشک و مانند این ها بالارفتن، دلیل است که آن چه جوید بیابد و حاجتش روا شود و بعضی از معبران گویند: اگر بیند به دشواری بالا همی رفت، دلیل که آن چه خواهد به رنج و دشواری بیابد. اگر بیند بر نردبان بالا می شد، دلیل است که در دین شرف و منزلت یابد، خاصه که نردبان او از گل بود. اگر بیند نردبان از گچ و سنگ بود، دلیل است که در دین او خلل باشد. محمد بن سیرین
دیدن بر بالا شدن بر پنج وجه است. اول: روائی حاجت. دوم: زن خواستن. سوم: قرب و نزدیکی. چهارم: مراد یافتن. پنجم: بالا رفتن کار.
ز نردبان به بالا رفتن از گچ و سنگ، دلیل که شرف و بزرگ یابد ودر این جهان. اگر بیند از خشت خام و گل بود، قدر و منزلت یابد در این جهان. اگر بیند بر آسمان بالا رفت و برنیامد، دلیل است که اجل او نزدیک باشد. اگر بیند بر آسمان شد و بازآمد، دلیل است که سخت بیمار شود و سرانجام شفا یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بالا رفتن
الصّعود
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
بالا رفتن
Clamber
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بالا رفتن
grimper
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بالا رفتن
登る
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بالا رفتن
arrampicarsi
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بالا رفتن
лазить
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به روسی
بالا رفتن
klettern
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بالا رفتن
лізти
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بالا رفتن
wspinać się
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بالا رفتن
攀爬
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به چینی
بالا رفتن
escalar
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بالا رفتن
ปีน
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بالا رفتن
memanjat
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بالا رفتن
לטפס
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به عبری
بالا رفتن
चढ़ना
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به هندی
بالا رفتن
trepar
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بالا رفتن
klimmen
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به هلندی
بالا رفتن
چڑھنا
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به اردو
بالا رفتن
আরোহন করা
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بالا رفتن
kupanda
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بالا رفتن
tırmanmak
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بالا رفتن
오르다
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ طا)
به تشدید سین در عربی و تخفیف آن در فارسی، ناحیه ای است از نواحی جهرود قم که خودشامل این نواحی است: خورجه، وارود، جویکان، جرودان، شهراب، جونک، سکدز، واجان، جرکان، راجان، نصرآباد، جعفرآباد، موسی آباد، عامرآباد. (تاریخ قم ص 119)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ رَ)
یا بازی شدن. با کسی رفتاری کردن. معامله پیش آوردن. بنحوی خاص معامله کردن:
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بلند کردن. بر روی دست گرفتن. (ناظم الاطباء). بر بردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل رفتن
تصویر بغل رفتن
بیک طرف رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بیکار و بیمار بودن ازکار معاف بودن و از دستمزد و مقرری آن استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مالش رفتن دل کسی. احساس ضعف کردن بر اثر گرسنگی ترس بسیار و غیره. یا مالش رفتن دل کسی برای چیزی. بسیار مشتاق بودن وی لک زدن دل او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا افکن
تصویر بالا افکن
بالا انداز، ببالا افکننده
فرهنگ لغت هوشیار
شدت یافتن، افزون شدن، اوج گرفتن، ترقی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد